Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


fall in love

be in love

عشق زاییده ی تنهایی است...و تنهایی نیز زاییده ی عشق است...!

تنهایی به این معنا نیست که یک فرد بی کس باشد...کسی در پیرامونش نباشد...!

اگر کسی پیوندی،کششی،انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درون نداشته باشد تنها نیست!

بر عکس کسی که چنین اتصالی را در درونش احساس میکند...و

بعد احساس میکند که از او جدا افتاده،بریده شده و تنها مانده...در انبوه جمعیت نیز تنهاست...

سل

+نوشته شده در سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:کتاب نیایش,دکتر علی شریعتی,,ساعت16:2توسط x | |

 برای اینکه بت پرست نباشی

اگر بت ها را بشکنی کافی نیست

باید خوی بت پرستی را ترک گفته باشی.

سل

+نوشته شده در دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:بت پرست,خوی بت پرستی,,ساعت1:38توسط x | |

 for all those times you stood by me

for all the truth that you made me see

for all the joy you brought to my life

for all the wrong that you made right

for every dream you made come true

for all the love I found in you

I'll be forever thankful baby

you're the one who held me up

never let me fall

you're the one who saw me through through it all

you were my strength when i was weak 

you were my voice when i couldn't speak

you were my eyes when i couldn't see

you gave me faith 'coz you believed

I'm everything i am

because you loved me

you gave me wings and made my fly

you touched my hand i could touch the sky

 i lost my faith,you gave it back to me

you said no star was out of reach

you stood by me and i stood tall

i had your love i had it all

I'm

grateful for each day you gave me

maybe i don't know that much

but i  know this much is true

i was blessed because i was loved by you

you were always there for me 

the tender wind that carried me

A light in the dark shining your love into my life

you've been my inspiration 

through the lies you were the truth

My world is a better place  BECAUSE OF YOU

سل

+نوشته شده در یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:because you loved me,زیرا,دوستم داشتی,,ساعت22:33توسط x | |

 ماهی همیشه تشنه ام

در زلال لطف بیکران تو

میبرد مرا به هرکجا که میل اوست

موج دیدگان مهربان تو

زیر بال مرغکان خنده هات

زیر آفتاب داغ بوسه هات

-ای زلال پاک!-

جرعه..جرعه..جرعه.. میکشم تو را به کام خویش

تا که پر شود تمام جان من زجان تو

ای همیشه خوب!

ای همیشه آشنا!

هرطرف که میکنم نگاه،

تا همه کرانه های دور

عطر و خنده و ترانه میکند شنا

درمیان بازوان تو!

ماهی همیشه تشنه ام

ای زلال تابناک!

یک نفس اگر مرا به حال خود کنی رها

ماهی تو جان سپرده روی خاک!

 

 

 

کاش قدر همدیگرو زمانی که باهمیم بدونیم

سل

+نوشته شده در پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:شعر نو,فریدون مشیری,ای همیشه خوب,,ساعت17:32توسط x | |

 گل نیست چنین سرکش و رعنا که تویی

مه نیست بدین گونه فریبا،که تویی

غم برسر غم ریخته،آنجا که منم

دل بر سر دل ریخته آنجا که تویی.

سل

+نوشته شده در پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:شعر,رهی معیری,,ساعت1:57توسط x | |

 بزرگ ترین نشانه ی بیگانگی،سردی نگاه است.

 

 

ملکه ویکتوریا

سل

+نوشته شده در پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:سخنان بزرگان,ملکه ویکتوریا,,ساعت1:47توسط x | |

 گفتم که به دیوار دلم رنگ نزن

حیف است به شیشه ی دلم سنگ نزن

مرده است دگر مشترک محترمت

اینقدر به قلب خسته تک زنگ نزن!

سل

+نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:شعر,علی حاجی عباسی,,ساعت20:42توسط x | |

 بیابانی است عشق ای دل که پیدا نیست پایانش

به منزل کی رسی تا گم نگردی در بیابانش

ندانم عشق را مذهب ولی هرکس که عاشق شد

مسلمان کافرش میخواند و کافر مسلمانش!!

سل

+نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:شعر,عشق,,ساعت19:54توسط x | |

 این روز ها نمازم را شکسته میخوانم،چهار فرسخ دور افتاده ام از چشمانت

سل

+نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:جملات زیبا,؟,,ساعت19:50توسط x | |

 میان جان دو انسان،چنین به هم نزدیک

چقدر فاصله؟آخر چقدر فاصله ؟آه

چقدر ماندن درهاله ی تبسم و شرم؟

چقدر بودن در پرده ی سکوت و نگاه؟

چقدر دوری از آفتاب آن لبخند

چقدر محروم از سایه سار آن گیسو

چقدر باید سرکرد بی نوازش او

چقدر...؟

چقدر...؟چقدر...؟به اصطحکاک دل و سنگ گوش دادن ها

به حکم مبهم تقدیر سرنهادن ها

بشر چقدر به درمان عشق درمانده است؟

مگر چقدر از این عمر بی ثمر مانده است؟

مگر چه کاری خوشتر ز دوست داشتن است؟

مگر که عشق گناهی برای مرد و زن است؟

چقدر باید براین گناه تاوان داد؟

چقدر باید خاموش ماند تا جان داد؟

چقدر پرسه زدن در خیال ،با اندوه؟

چقدر صبر ؟چه صبری به سهمگینی کوه؟

چقدر سرخ شدن زیر تازیانه شوق؟

چقدر بی تو نشستن در این سکوت و ستوه؟

چقدر بی تو به دنبال خویش گردیدن؟

کویر حوصله را با تو درنوردیدن؟

میان جان دو عاشق چنین به هم نزدیک

چقدر باید مشتاق ماند و ماند صبور

چقدر باید نزیدیک بود و از هم دور؟؟؟

چقدر؟چقدر؟؟؟

سل

+نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:شعر نو,فریدون مشیری,,ساعت19:32توسط x | |

 کاش میدیدم،چیست

آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است!

آه،وقتی که تو،لبخند نگاهت را

می تابانی

بال مژگان بلندت را می خوابانی

آه وقتی که تو چشمانت،

آن جام لبالب از جاندارو را

سوی این تشنه ی جان سوخته،میگردانی

موج موسیقی عشق

از دلم میگذرد

روح گلرنگ شراب

درتنم میگردد دست ویرانگر شوق

پرپرم میکند،ای غنچه ی رنگین پرپر!

من درآن لحظه،که چشم تو به من می نگرد

برگ خشکیده ایمان را

درپنجه باد

رقص شیطانی خواهش را

درآتش سبز!

نور پنهانی بخشش را

در چشمه مهر

اهتزاز ابدیت را میبینم

بیش از این،سوی نگاهت ،نتوانم نگریست

اهتزاز ابدیت را

یارای تماشایم نیست

کاش میگفتی چیست

آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جرای است.

سل

+نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:شعر نو,فریدون مشیری,,ساعت19:17توسط x | |

 برنگه سرد من به گرمی خورشید

می نگرد هرزمان دوچشم سیاهت

تشنه ی این چشمه ام،چه سود خدا را

شبنم جان مرا نه تاب نگاهت

جز گل خشکیده ای و برق نگاهی

از تو دراین گوشه یادگار ندارم

زان شب غمگین که از کنار تو رفتم

یک نفس از دست غم قرار ندارم

ای گل زیبا،بهای هستی من بود

گر گل خشکیده ای زکوی تو بردم

گوشه ی تنها،چه اشک ها که فشاندم

وان گل خشکیده را به سینه فشردم

آن گل خشکیده،شرح حال دلم بود

از دل پردرد خویش باتو چه گویم؟

جز به تو از سوز عشق باکه بنالم

جز زتو درمان درد از که بجویم؟

من دگر آن نیستم به خویش مخوانم

من گل خشکیده ام ،به هیچ نیرزم

عشق فریبم دهد که مهر ببندم

مرگ نهیبم زند که عشق نورزم

پای امید دلم اگرچه شکسته است

دست تمنای جان همیشه دراز است

تا نفسی میکشم ز سینه ی پردرد

چشم خدا بین من به روی تو باز است

سل

+نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:شعر نو,فریدون مشیری,,ساعت18:59توسط x | |

 از درد سخن گفت و از درد شنیدن

با مردم بی درد،ندانی که چه دردی است

سل

+نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:دردناک,,ساعت15:41توسط x | |

 بی مشتری ام مرا خریداری کن

در سینه ی سرد خود نگه داری کن

این زندگی آبرو برایم نگذاشت

ای مرگ بیا تو آبرو داری کن.

سل

+نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:شعر نو,بهرام محمودی,ساعت15:38توسط x | |

 هرچند شکسته پر به کنج قفسم

یک بوسه بود از لب لعلت هوسم

آن بوسه چنان بود که لب بر لب تو

آنقدر بماند که نماند نفسم

سل

+نوشته شده در سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:فریدون مشیری,بوسه,,ساعت1:10توسط x | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد